تکامل در مسیر ظهور ( اجتماعی ، فرهنگی )

دوری از گناهان کبیره ، تقویت بصیرت در ابعاد مورد لزوم ، رشد و بالندگی = انفجار نور

تکامل در مسیر ظهور ( اجتماعی ، فرهنگی )

دوری از گناهان کبیره ، تقویت بصیرت در ابعاد مورد لزوم ، رشد و بالندگی = انفجار نور

برهنگی و نیمه برهنگی خانم ها بر اساس طراحی آقایان


بسم الله الرحمن الرحیم


برهنگی و نیمه برهنگی خانم ها بر اساس طراحی آقایان


به نام آنکه حمکت آموخت و دنیای خویش را بر اسای منطق و کنش و واکنش(برهم کنش) بیاراست


نزدیک به یکی و دو قرن است موجی از طرف مردان برای راحتی و آسودگی!! خانم ها به راه افتاده است که انسان متعجب می گردد چه شده است اینهمه عده ای از مردان ، خیر خواه جنس مخالف خود شده اند در حالی که حاضر نشده اند این خیر خواهی را برای خود نیز پی گیر باشند.


اگر این مردان بر اساس منطق و حقیقت ، زنان را در جهت راحتی و آسودگی به سمت نیمه برهنگی و حتی برهنگی تشویق و ترغیب می نمایند چرا برای خود چنین قاعده و حقیقتی را پی گیر نمی شوند.


اگر مردانی به خاطر طراوت و سرحالی زنان آنان را تشویق به زیبا سازی صورت و نیز به تصویر کشیدن نمایش زیبای مو ها و قسمت عمده سینه ها ( بخصوص برآمدگی سینه هایشان) و قسمت های مختلف بدنشان می نمایند پس چرا برای خود چنین قاعده و حقیقتی را پی گیر نمی شوند و بررسی نمی کنند که بلندی و فرم مو ها و نمایش کدام قسمت از بدن هایشان می تواند بر طراوت و سرحالیشان بیفزاید


این تناقض نشان می دهد بحثِ حقیقتِ دلسوزی برای زن ، یا مطرح نیست و یا در حدی نیست که بتواند نقش مؤثری بازی نماید زیرا کسانی که حول محور حقیقت و واقعیت می چرخند نمی توانند حقیقت و واقعیت را در مورد خود نادیده بگیرند.


با تجربه ای که در فضای زندگی دراین جهان و در طی مسیر رشد طبیعی خود بدست آوره ایم دیده ایم انسان و انسان ها به راحتی چه به عمد و چه به غیر عمد با نام دلسوزی و با نام منطق ، درجهت اهداف و منافعی ( چه منافع گروهی و چه فردی ) انسان های دیگر را مورد تأثیر و همسویی قرار می دهند و علاقه مند می باشند دیگران را آنگونه که مثبت تر برای خودشان می بینند تحریک و تربیت ( مستقیم و غیر مستقیم) بنمایند.


آیا با چنین تجربه ای که همه انسان ها چه زن و چه مرد در این دنیا بدست آورده اند نباید به سمتی بروند که خود ، حساب سنجی لازمی را در همسویی با دیگران ، لبیک به تأثیرات دیگران ( چه تأثرات مستقیم و چه غیر مستقیم) از خود بروز دهند و ببینند در این جهانی که خداوند آنرا بر اساس منطق و سپس کنش و واکنش ( برهم کنش) بیاراسته است آیا این همسویی با دیگران ، لبیک به تأثیرات دیگران ، به خیر و صلاح شان می باشد یا نه.


و از زاویه دیگر هم که نگاه کنیم می بینیم بسیاری ازنقش بازی کردن های ما کنش و واکنش ها و تصورات ما بر اساس نیرویی می باشد که از بیرون بر ما تحمیل می گردد و نه بر اساس خواسته خود ما ، در اصل اگر ما را آزاد می گذاشتند و نیرویی از خارج ما را تحت تأثیر قرار نمی داد هرگز این نقش بازی کردن ها عمل و عکس العمل ها و تصورات را در خود نهادینه نمی نمودیم و حتی حاضر نمی شدیم برای یکبار هم ، سراغ آن برویم.


دوستان ، ما هیچ اصالتی از خود نداریم و حتی ذره ای از وجود ما چه در بُعد جسمی و چه در بُعد روحی قائم به ما نمی باشد و ما هیچ نقشی در برپایی و تداوم آن نداریم .


اینکه هرکس تصور می کند پدیده ای مستقل و دارای شأن و مقامی بر پایه خود می باشد در اصل یک تصوری بیش نیست ، ببینید این انسان در کودکی چگونه محتاج انسان و انسان های دیگر بوده است و در هنگام مردن بدونه اراده خود ، جسدش بر زمین می افتد و بعد از مدتی کسی یارای نزدیکی به جسد او را ندارد در حالتی که روحش در این جسد چه اراده ها یی از خود بروز می داده است ولی اکنون بدونه خواسته و اراده اش ، جسدش بی تحرک مانده و هیچ ارتباط حرکتی با جسدش نمی تواند پیدا نماید.


این نشان از این می باشد که آمدن و خلق شدن ما بر پایه خود ما نبوده و رفتنمان هم برپایه خود ما نمی باشد و لذا نیرویی منشا ما می باشد و همه ذرات ما در بعُد جسمی و در بعُد روحی ، بر آن استوار می باشد ، قطعا" چنین نیرویی ، منطقی خاص و طراحی کنش و واکنشی را در درون ما مفهوم بخشیده است.


و لذا دوستان چون بحث در زمینه نیمه برهنگی و برهنگی می باشد سعی می کنم از مباحثی که جای سخنان بسیاری در خود دارد تنها در بعد نیمه برهنگی و برهنگی سخن به میان بیاوریم.


حال سخن به اینجا رسید که اگر ما را آزاد بگذارند و از بیرون تأثیراتی بر ما تحمیل نپذیرد بسیاری از بازی ها و عمل و عکسل العمل ها و تصورات را برا ی خود بر نمی گزیدیم ، پس اگر ما را آزاد می گذاشتند چه چیزی را انتخاب می نمودیم؟ ، خوب ، سئوال اینجاست آیا منی به این شکلی که ما تصور می کنیم وجود دارد آیا این من و مایی که چنین استقلال و هویتی برای آن می بینیم نقشی در شکل گیری خود داشته است آیا می تواند نقشی در جلو گیری از مردن خود داشته باشد. آیا نقشی در ساخت و سپس تداوم حیاتِ ذره ای از بعُد جسمی و نیز روحی خود دارد و لذا این دقت ها و این تحلیل های ابتدایی این حقیقت را روشن می نماید : نیرویی که ذرات وجود ما در ابعاد مختلف بر آن استوار می باشد منطق و کنش و واکنش هایی را در درون ما مفهوم بخشیده است که ما نمی توانیم آن را نادیده بگیریم.


و لذا باید ببینیم چگونه می توان از چنین منطق و کنش و واکنشی که در وجود و هستی ما انسان ها مفهوم پیدا نموده است مطلع بشویم.

دوستان نکته ظریفی را به شما بگویم ، آیا منطق و کنش و واکنشی که در درون ما انسان ها مفهوم پیدا نمود ه است بد اخلاقی و پرخاشگری را به عنوان پدیده ای مثبت در درون ما شناسایی می نماید؟ آیا کشیدن سیگار و تکیه نمودن بر سیگار درمواقعی که درتنگنا قرار می گیریم در منطق ، طرح کنش و واکنش ابعاد مختلف جسمی و روحی ما به عنوان پدیده ای مثبت و همسو نگاه می شود؟ جواب واضح است.


پس چرا علی رغم منطق خاص و کنش و واکنش خاصی که در ابعاد جسمی و روحی ما حاکم می باشد ولی ما همه این معادلات را برهم زده ایم و خلاف آن را اثبات نموده ایم.


ببینید الکترونی که دور هسته اتم می گردد نمی تواند منطق و کنش و واکنشی را که در مورد او مفهوم پیدا نموده است را بر هم بریزد و بتواند به شکلی متفاوت عمل کند پس چرا ما انسان ها هم می توانیم بد اخلاقی را تجربه کنیم و هم خوش اخلاقی را ، می توانیم سیگار کشیدن را تجربه کنیم و هم سیگار نکشیدن را.


آنچه خود نمایی می کند نشان از و جود اختیار و توان در بر هم زدن منطق و نیز کنش و واکنش موجود در ابعاد مختلف وجودی ما می باشد.


حال این سئوال مطرح می شود اکنون که ما می توانیم متفاوت از الکترون دارای اختیار در حرکت ، جهت و سرعت باشیم آیا به این مفهوم خواهد بود که بر ابعاد مختلف وجودی ما منطق و نیز برهم کنشی حاکم نمی باشد ؟


واضح است که در ابعاد مختلف وجود ما منطق و برهم کنش حاکم می باشد ولی گوئیا تأثیر گذاری این منطق و برهم کنش با تأخیرِ عملکردٌ در قسمت هایی از درون خودش ، بر ما اثر می نماید. و هیچ تنگنایی برای خواسته ما بوجود نمی آورد همچون سیگار کشیدن که تا مدتی منطق و برهم کنش درون ما ، اختیار ما را در تنگنا قرار نمی دهد و ما می توانیم شیگار کشیدن را اختیار کنیم.


حال ربط این سخنان را با عنوان مطلبی که نصب شده است بیان می کنم:


ببینید دوستان شاید شنیده باشید ( چه بصورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم ) که عده ای از خانم ها بعد از اینکه با نامحرم دست داد ه و این عمل را مدتی هم ادامه داده اند بعدا" بیان نموده اند هیچ اتفاقی نیفتاد علی رغم اینکه چقدر در مضر بودن آن سخن ها گفته شده و چه ترس هایی بوجود آمده است. و عده ای ازجوانان نیز گفته باشند که با جنس مخالف خود به صورت درهم می رقصیدیم و ریلاکس ریلاکس بودیم ، آیا در واقع این نشان از این می باشد که منطق ، کنش و واکنش درونی این خانم ها و جوانان و به طور کلی نوع انسان ها در مواردی از این دست ، عکس العملی برای خود نمی بیند. بعید است ارتباطات بین دو جنس مخالف زن و مرد در ابعاد مختلف (و نیز چگونگی حضور آنها در مقابل هم ) از طرف منطق ، کنش و واکنشِ مفهوم یافته در ابعاد مختلف وجودی ما انسان ها ، مورد ارزش گذاری ( چه مثبت و چه منفی ) واقع نشود.


دوستان در دنیای خداوند شما اگر تمام الکترون ها و نوترون ها و پروتون ها و حتی ذارت بسیار ریز کوارک را جمع آوری نمایید خواهید دید ذره ای اختلاف بین الکترون ها و نیز بین پرتون ها و ... وجود ندارد.


طبیعتا" چنین عدم اختلافی می تواند امکان خود نمایی را برای منطق ، و کنش و واکنش مفهوم یافته در بین ذرات در عالم خلقت ، بدونه هیچ تأخیری شکل دهی کند و هر نوع تغییری که از بیرون بر یک الکترون و اتم و ... اعمال می شود بدونه کوچکترین تأخیری ، عکس العملی از قبل طراحی شده بروز پیدا می کند.


و اما دربین انسان ها می بینیم تنوع و تفاوت آنقدر زیاد است که حتی در بین فرزندان یک خانواده هم اختلافات زیادی مشاهده می نماییم.


و لذا به دلایلی که جای بحث و بررسی زیادی دارد این تنوع و تفاوت در بین انسان ها کشش و تحمل جامعه های بشری را از بسیاری از عکس العمل های فوری از ناحیه منطق و بر هم کنش حاکم بر درون ما غیر ممکن می نماید و این نشان می دهد منطق ، و برهم کنشی که در وجود جسمی و روحی انسان ها مفهوم پیدا نموده است امکان تحمل جامعه بشری را نسبت به عکسل العملش لحاظ نموده است.


نکته ای دیگر را عرض کنم : دوستان ما چه متوجه بشویم و علمش را پیدا کنیم و چه ندانیم ، منطقی بر عالم خلقت بر ابعاد مختلفش حاکم می باشد و چه کنش و واکنش مفهوم یافته در عالم خلقت را در زندگی و سبک زندگیمان لحاظ بکنیم و چه نکنیم ، واکنش و برهم کنشی در عالم خلقت در ابعاد گوناگونش مفوم یافته است.


و لذا چه بهتر که همیشه در صدد باشیم برای فهم بیشتر منطق های مختلف و گوناگونی که در ابعاد مختلف عالم خداوند (که ما انسان ها نیز قسمتی از آن می باشیم ) مستتر می باشد.


روانشناسان ، مهندسان و پزشکان کشور های دنیا و نیز اداره ای ها ، کشاورزان و کارگران و دیگر قشر های ملت های مختلف جهان (چه مرد و چه زن )  باید پدیده ای همچون قرآن را جدی بگیرند و از کنار آن نگذرند زیرا این پدیده توهم و در تصور عده ای نمی باشد این قرآن در مساجد در کتاب فروشی ها و درخانه های مسلمانان حضور دارد و قابل مشاهده می باشد و لذا باید با دقت مورد بررسی قرار بدهند و ببینند قرآن نوشته دست بشریت می باشد یا پدیده ای ماوراء یک انسان ( و توجه نمایند که در قرآن برای اثبات فوق بشری بودن خود انسان ها را دعوت به آوردن آیه ای شبیه قرآن نموده است ) و این بررسی را مقدمه ای قوی قرار بدهند برای شروع نگاه و نگرشی جامع و واقعیت گرا به عالم خلقت و آنچه در آن می باشد ( البته مسلمانان نیز باید بپذیرند در این زمینه تحرک کافی را نداشته اند و باید به  کیفیت نگاه و بر خوردی که از آبا و اجاد متدین خود  تا حدی به ارث برده اند قانع نشوند ) و این بنیان پایه ریزی بشود که انسان در بُعد فردی و نیز در بُعد اجتماعی و جمعی شاهد رشد انگیزه و حرکت در جهت شناخت منطق های مفهوم یافته در عالم خلقت باشد و بتواند در کنار این بررسی ها از سخنان و کتبی که بدونه تحریف از طرف پیامبران و بخصوص جامع آنها محمد رسول الله در بین جامعه بشری باقی مانده است بیشترین استفاده را ببرد و با تکیه بر شناخت واقعی و درست که نسبت به منطق های حاکم بر ابعاد مختلف عالم خلقت مدام کسب می نماید زندگی خود را با لحاظ چنین منطق هایی مدام به نقطه هماهنگ تر با کنش و واکنش های مفهوم یافته در عالم خلقت ( که خود انسان نیز یکی از این خلقیات می باشد ) ارتقاء دهند.